- جسمانیتِ روح از حس-
چیزی از من مسخ می شود به من
و تو همان بودی که آینه در من دید
خواب می بینم وقتی خوابی؛
در آغوش ام هستی
- بسیار ناشناس و بسیار واقعی-
حقیقت را با حروف راست بنام
و بخوان، تقدس برخاسته از زمین را، آسمان
که تن ات آشناست به احتضار زایش
تا بیاید از پنهانی درد، تناسخ ماه، به شیوه ی خورشید
اما که، چه نام دهم؟
!تردیدِ عشق یا تردد اندوهی به شادی تنهایی
تراوش می شود از زندگی، زهری، به شیرینی مرگ
و من مست و او مست
نمی خوابد در گور، که ایستاده مرده ام
از جمع آوری پاره های پراکنده ی معنا دیگربار، کلمه ایست بَر دار
و خیره نگاه اش می کنم، آنگونه که نوری سنگ شود شبگیر شیشه را
حالا، حروف روشنی هر روز، درز می کند از بغض پرده ها
عریانم می کند با حروف، که عریانی اش را پوشانده ام با معانی
جان می گیرد ضربانی در تنافر حیات با نبض سه ریتم
وآبی از بطن سرخ جاریست به این متن بنفش و
- رستاخیز: احضار جسم در ابعاد روح-
،چیزی از من مسخ می شود به تو
که با چشمانی بی خواب برخاسته ای از خواب
- بسیار دیر و ناگاه-
تلألؤ اشک از دیدار نور، لبریز و شاد
اینگونه آرامت می خواهم با روح مادرانه ام ؛
بیش از عطر، در آغوش ام بمان فرزند
بر تصویرام، به شکل لبخند
:(و( البته ( اما) بعد نیش ات را ببند).)
این متن به شیوه ای آماتور تقدیم شده به یک اندیشه ی ناشناس و دور
دستهایی هست که سرد
پاسخحذفو چشمهایی که به خاطر آورم
زخمهایی هست و دردی
که به یاد آورم چقدر تنها بوده ام
و چه تنها شده ام
وراي از عطر و تصوير و لبخند بر دل مي کوبد نام هميشگي اش را
پاسخحذفحتي با گريه
آنگاه خواهان لبخندي از نيش گذشته مي شويم
و اين بارتمناي بستن چشماني را مي گنيم با بوسه هاي پر خنده امان و توک آنها به پوست سرخ و نازک و متورم کرده ي پلک هر فرزندي...
درود! در عوض شما حرف بسياري براي گفتن داريد شعرتان را خواندم ... بروزم در ادامه نقطه چين....
پاسخحذفسلام دوست من
پاسخحذفشاد باشی
بعد از که خواندم به کلی نظرم را میگویم
برای فعلا سلامی کافی سایت
براستی که نامت گوارا باد ات! تو گمان کرده ای که این جا تلفن است که سنتزی را فرانک می خوانی؟ خدای را به یادش می آورم که به من می گفت وقتی که نامم را عشق می خوانی خوش ترش می دارم و بیچاره هر گاه می گفتمش عشق او پریود بود!! بیا بگذریم از سر ناچاری و از یاد مبریم که این جا راست برای من بودن ، نه من خواست ها . . .
پاسخحذفمن مست و او مست . . . من را سخت به یاد می آوری که : تابستان را چشیده ای؟ من در تبلور نگاه تو و در نوسان بی بدیل پلکهایت در آن سوخته ام . . .
پاسخحذفبراستی آیا که تواند انتقام را الهه باشد ، جز آن دوزخ بی پایان . . . پس از دنیا . . . پیش از رستاخیز و تو باید باز بخوانی داستان سزیف را که سنتزی در شب های پائیز برایمان از بر می خواند و هرگزش فراموش مکنی!
چگونه شده ام نمسیس ام !؟
پاسخحذفنابخردانه ترین برداشت را داشته که نخست پنداشته ای اشتباه برایت پیام گذارده ام و دوم اینکه درنیافتی که می دانم از برای چی همان سنتزی را فرانک می خوانی! شما از آن دست اید که در بهشت جوی شیر و عسل می سازند و حوری و غلمان و هرگز در اندیشه شان نمی خُلد که دنیای دیگر می تواند گونه ی دیگری هم باشد و نه تنها همین ، سیقل داده شده اش! دوستی می گفت نبشتن ، لخت شدن سر چهار راه است و آیا به گمان تو این کرامند (مهم) است که نمره ی ماشین های پشت چراغ های آن چهار راه زوج است یا فرد؟!
پاسخحذفاز این خویش-خواهی های احمقانه خنده ام می گیرد که انگار من می بایست نخست علاقه ات را می دانستم و سپس برایت می نوشتم. بهتر است دفتر خاطرات نوجوانی ات را باز-بنویسی تا اینکه در وبلاگ! و این تمام گفتن ات که تمام کرد بر ما نفس را!!!
پاسخحذفو راستی را که من هرگز پیامبر چنین دودمانی نخواهم بود!
بیا و آنگونه که باید نامم را بگو
پاسخحذفمن تو را مختار کرده ام که آنگونه که مبخواهی مرا بنامی
نمسیس ام
خوب خلق کردی آنگاه که تجربه ایت افزون شود بر این حادثه خواهی دانست که زمان خواب طبیعی نگرانی که چرا بیدار نیست .
پاسخحذفba eshgh va eradat
پاسخحذفNemisis azizam drood
davatid be moshahedeye kesafat kari haye yek bacheye bazigoosh
ba eshgh va eradati digar
shad zi o mehraban
mani
به مانی(من نمی توانم در پرشین بلاگ پیام بگذارم،به این دلیل)
پاسخحذفدرود!
من هنوز در کشف حجاب کلماتی هستم که چگونه عریان کرده ای و بی معنا
ما حیطه های شخصی داریم
لحظاتی که همگانی می شود را دیگر نمی شود آنگونه که شایسته است یافت
این بازخورد کودکانه انگاشتن رابطه هاست
تو در کشفی هنوز
و آنچه خورده ای مانی بی شک تبعاتی اینچنین داشته
کودکان را مامی می کنند
کلمات را نیز
و شاد و سبــــز باشی.
به مانی
پاسخحذفدرود!
من هنوز در کشف حجاب کلماتی هستم که چگونه عریان کرده ای و بی معنا
ما حیطه های شخصی داریم
لحظاتی که همگانی می شود را دیگر نمی شود آنگونه که شایسته است یافت
این بازخورد کودکانه انگاشتن رابطه هاست
تو در کشفی هنوز
و آنچه خورده ای مانی بی شک تبعاتی اینچنین داشته
کودکان را مامی می کنند
کلمات را نیز
و شاد و سبــــز باشی.
سلام دوست من .... از اين كه به وبلاگ من سر مي زني خوشحالم ..... وبلاگ ديگري دارم كه در آن شعرهايم را مي گذارم آدرس: pashiliha.persianblog.ir لطف مي كني اگر به وبلاگ هم سر بزني و نظر بدهي .... متشكرم
پاسخحذفدرود!
پاسخحذفبه مازیار نیستانی(به دلیل اینکه کامنت باکس پرشین بلاگ برای من غیرفعاله)
از شعراتون همیشه لذت می برم و استفاده
ممنون از دعوت
شاد و سبز باشید.
آفرین بر تو
پاسخحذفآفرین
walk with me in hell
پاسخحذفسلام
پاسخحذفمن هیچ سازمانی را در نوشته تان که به عنوان شعر ارائه شده ندیدم.
سطرهایی که میتوانی جاهایشان را عوض کنی یا حتا کم و زیاد بکنی بدون اینکه اتفاقی در کلیت نوشته بیفتد.
سر بزنید
به روزم
salam dooste ghdimi va khoobam
پاسخحذفwebloge man motasefaneh dige baz nemishe
ID: north_parol@yahoo.com
khosh hal misham gapi ba ham bezanim
mani